سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]
پرواز تا سقوط
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» التماس به خدا

اگر تنهاترین تنها شوم ...

خدایا میدونم که اگر همه ی بنده هات منو تنها بزارن بازم تو در کنارم هستی
پس ای خدای بزرگ توبه مرا بپذیر نگذار تا بیشتر از این بشکنم
خدایا میام به درگاهت  التماست میکنم  زاری میکنم  هق هق میکنم
میدونم که میبینی  میدونم که میشنوی  میدونم که جوابم رو میدی
خدایا ازت میخوام با تمام بزرگیت منو ببخشی  خدایا توی یه لجنزار گیر افتاده بودم تو نجاتم دادی
پس دیگه تنهام نذار تا ایندفعه دوباره اون مسیر رو نرم
خدایا به همه کمک کن  هیچکس رو تنها نذار که میدونم اگر تو نباشی همه ..................
خدایا التماس هایم را و توبه ام را بپذیر که با دلی شکسته به سویت آمدم

خداوندا
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( سه شنبه 86/7/24 :: ساعت 10:57 صبح )

»» درد دل

سلام!

من می خواهم امشب بدون مقدمه یا دست نوشته حرف بزنم این یه نوشته نیست یه دردو دل یا همون دل نوشته است.................

دنیای بدی شده وقتی تظاهر می کنیم خوبه ولی نیست وقتی هممون کوکی و ماشینی شدیم یاد یه حرف قدیمی افتادم تا می توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد................اما حالا بر عکس شده همه فکر میکنن دل شکستن یه تجربه است نه یه فاجعه..........وقتی میخواهیم به صبح سلام بدیم مغرور می شیم و منتظر می مونیم صبح به ما سلام بده.......وقتی بارون می یاد نگران بوم خونمون می شیم دیگه وقتی بارون میاد کوچه ها خلوت میشه.........

دیگه هیچکی منتظر شب یلدا نیست دیگه هیچکی موقع زمستون آدم برفی را برا خود آدم برفی درست نمیکنه.....دیگه همه حرف سهراب فراموشمون شده که میگفت زیر باران باید رفت دیگه حرف دکتر شریعتی که میگفت دوست داشتن برتر از عشق یادمون رفته میگیم عاشق شدیم اما به خودمون هم دروغ میگیم اون نه عشقه نه دوست داشتن یه حس تنهاییه یا شایدم نیاز ولی ما اسمشو می ذاریم عشق............دیگه هیچکی واسه خاطره هاش آهنگ نمی سازه آهنگ میسازه که پول درآره..................

حالا یه بهار بارونی ازتون میپرسه  چرا دنیای آبی ما آدمهااین طوری شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 8:51 عصر )

»» تقدیم به کسی که خزان زندگی من بود

اگر زندگی این است .........تو را هم بدرود ......باید می دانستم اولین سلام من به تو روزی با بدرود همراه خواهد بود.......و تو هم جز خاطره ای محزون و اسیر و زندانی در گوشه ی قلبم چیز زیاد تری نیستی .......که بعد از مدتی حسرتی می شوی اندوهگین........چه غم بار است فرشته ی اسطوره ها را بدرقه کردن و سپاردن به دست تقدیر و دیدن اینکه همسفر هر دلی است جز دل شکسته ی غریب ترین دختر باران......حتی نت های گیتار هم با من قهرند.......حتی آسمان هم اگر ابری شود باران نمیبارد......آسمان هم نمیخواهد با تلخ ترین خاطره های زندگی آشتی کند.......آه.......برایم ملال آور ترین خاطره هاست قصه ی نگاه ابدی و بارانی تو...که جز حسرتی در انتهای خستگی ها التهاب مرا می دزدید برای نفس کشیدن..............

تو هم مال سرنوشت........تا به حال هیچگاه بهار بی برگی را ندیده بودم بهاری که خزان شد و تمام برگهایش را تقدیم سرنوشت کرد...............

تو را هم بدرود..........ای خسته ترین آوا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 8:44 عصر )

»» خدایا

 

خدایا

امشب که از همیشه به تو نزدیک ترم تو را به بزرگی ات قسم می دهم

و به حق صاحب همین شب سوگند می دهم از گناهانم در گذر .می دانم

که هیچ گاه خواسته هایم را بی پاسخ نگذاشته ای و می دانم در کارهایت

حکمتی است که هیچ گاه درک نخواهم کرد . بهتر از هر کسی حرف های

دلم را می فهمی و می دانی چه می خواهم . امشب را قدر می دانم و تنها

دست نیاز به سوی تو دراز می کنم و می دانم نا امیدم نخواهی کرد ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 6:47 عصر )

»» فرشته

 

 

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو

فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.

فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او

پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."

شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد

فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده

بود. فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و

 با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."

فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا

که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد

فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم.

 

همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم."




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 6:45 عصر )

»» دولت عشق

مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت که سرمست نیی، رو که از این دست نیی

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو شمع شدی، قبله این جمع شدی

جمع نیم، شمع نیم، دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری، پیشرو و راهبری

شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 12:20 عصر )

»» حضرت امیرالمؤمنین

عالم کسی است که عملش موجب پارسایی و تقوا و زهد در این دنیای فناپذیر، و شیفتگی به بهشت جاوید باشد.

حضرت امیرالمؤمنین، علی(ع)

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 12:28 صبح )

»» گویند روزی.............

گویند روزی فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی از تو انسان بسازد ؟
سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سنگ نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم ...


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 12:22 صبح )

»» به نام آن گوشه آسمان

 

 خدایا به داده هایت شکر . به نداده هایت شکر . به گرفته هایت شکر . چون داده هایت نعمت . نداده هایت حکمت . و گرفتنه هایت امتحان است .

تا آدمیت چقدر فاصله است .......



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( یکشنبه 86/7/22 :: ساعت 4:58 عصر )

»» آمین

ی پروردگار بزرگ . ای بیدار در خوابهای ما . ای آشکار در پنهان ما .
هم اکنون که دست به بالا آورده ایم و از اعماق دل در کران کهکشان ها بر وجود لایتناهیت دعا می کنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانگ می زنیم ... بر ما اجابتی کن دعاهایمان را.
خداوندا در چنین شبهایی بیدارم و بر زبانم ذکر نامت و ذکر صاحب عدل دارم ...
ای مطلق بر وجودم چیز نا وجودی در عالم ناتوانی در وصفت ، تو را صدا می کند، ای آنکه از درون دل عذاب، آسایش و آرامش را متولد می کنی. ای آنکه و ای خدایی که بر من منت بندگی نهادی و اجازه سجده بر بارگاه ملکوتیت را می دهی . ای ناز نیازمندی چو من . ای زیبای ساکت من.
ای حقیقت خلوت من. ای تفکر وجود من. ای قدرت مطلق. ای صاحب بر امور من. ای مالک شبهای خسته من . ای مالک روح و جسم من. ای آنکه از هر که بگریزم بر خانه پر امید تو پناه می آورم. ای در شبهای قدر. ای شنونده دعاهای من .
ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم. ای آنکه هنوز هم معجزه می کنی . ای آنکه شرمسارم از آن چیزی که به من دادی و من ندیدم و شکرت نکردم. ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت. ای موسیقی بی کلام عشق. ای رود زلال روح من. ای خداوند شایسته خداوندی.
تو را به این شبهای عزیز ، تو را به زمزمه های عاشقانه من، تو را به نجوای عاشق با دل تنهایش، تو را به نام بزرگ مردی که در این شبها نامش به خدا می ماند و شفایش به بزرگان دیگرت، تو را به آن لحظه ای که مرا خلق کردی.در من قرارده عشق علی را .
ای خدای بزرگ و یکتا تو خود از اسرار شبانه من از گریه های در بغز روییده من و از دل عاشق من آگاهی . بنده خوبی نبوده ام و جز گناه چیزی در چنته ندارم .
با دستان خالی و یک دنیا امیدواری به تو پناه آورده ام .
می گویند غیر ممکن است ...
از دست رفته ای دارم و چشم به راهم و اشک هایم بی اختیار سرازیر .
چشم به راهم و منتظر . دیگر راهی را بلد نیستم و دیگر امیدی برایم نمانده است .
مریضم و مریضی دارم . نه دوایی و نه درمانی . دست بر سر مانده ام و تنها .
حساب قرض مردم را مانده ام و از ترس آبرویم پنهان . مرا فرصتی باقی نیست .
اگر عشق من واقعی نبود که همانا من آن را واقعا باور داشته ام ولی دیگر او نیست ...
آه خدایا فرصتی نیست و راه چاره ای نمی دانم ...
می گویند غیر ممکن است .
آه خدایا من فقط تو را می شناسم و بس . مگذار آنچه را که عمری بر آن گذاشته ام را از دست بدهم . که معنی دوست داشتن را از تو آموخته ام ...
چشمانم را بی فروغ بر عشق از دست رفته ام مگذار . قبول دارم . همه را می پذیرم . دلم به عشق تو خوش و پشتم به وجود تو گرم است .
مگذار تا فردا صبح آبرویی برایم نمانده باشد که دستم سخت بسته است .
خدایا مریضم را تو درمان کن و مریضیم را تو شفا ساز .
خداوندا مزد دل شکسته ام را از تو می خواهم و نمیرم مگر آن را از تو بگیرم .
ای بخشاینده مهربان ...
ای تمام معنی هر چه زیبایی است. ای پدیداربه وجودت قسم.
ای خالق بوی خاک پس از باران. تو را دلها برای شنیدن صدایت می تپد .
خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانیم ...
الهی آمین ...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( یکشنبه 86/7/22 :: ساعت 4:56 عصر )

<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جاودانگی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 15
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 69406
» درباره من

پرواز تا سقوط
مدیر وبلاگ : احمد و سحر[131]
نویسندگان وبلاگ :
ستاره (@)[28]


احمد و سحر

» پیوندهای روزانه

رژیم های غذایی [43]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
پاییز 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب