بگذار صادقانه بگویم خسته ام...
بگذار صادقانه بگویم دگر شکسته ام........بیزار از خود و از شب و از سیاهی.... دیگر مجالی برای نفس کشیدن نیست ......دیگر نویدی برای گریستن نیست. اینجا تمام غمها دست دوستی بر من میزنند ..... اینجا دلم در انتظار کیست....؟ من میمانم میدانم میسوزم من میمانم میدانم میپوسم. دل خوش میکنم که غمها نابود میشوند ... بیهوده نشسته ام.................! در این اتاق هیچ راه عبور نیست....... توی ثانیه های غصه و درد یک دل و تنها میمونم ..... دل خوشم با این سیاهی و با این شب ای دل هر جور میخواهی گریه کن. من تو را تنها گذارم تو گریه کن....!