سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را دیدند با جامه‏اى کهنه و پینه زده . سبب پرسیدند فرمود : ] دل را خاشع کن و نفس را خوار ، و مؤمنان بدان اقتدا کنند در کردار . همانا دنیا و آخرت دو دشمنند نافراهم ، و دو راهند مخالف هم . آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت ، آخرت را نه پسندید و دشمن انگاشت ، و دنیا و آخرت چون خاور و باختر است و آن که میان آن دو رود چون به یکى نزدیک گردد از دیگرى دور شود . و چون دو زنند در نکاح یکى شوى که ناسازگارند و در گفتگوى . [نهج البلاغه]
پرواز تا سقوط
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» وداع

نمی دانم چند سطر از دفتر زندگیم باقی مانده است . دلم میخواهد همین چند سطر باقیمانده هم نام تو را تکرار کنم . دلم میخواهد چند سطر باقیمانده را هم از تو بنویسم . داداش احمد دلم دستهای تو را می طلبد ... دلم تو را صدا می زند ... میدانم که فقط چند سطر دیگر خالی دارم  ... فقط چند سطر ... نام پاک تو که همیشه تجسم پاکی وجودت برایم بود را هر چند بار که بشود خواهم نوشت ... زمزمه خواهم کرد و با تو وداع خواهم کرد ... میدانی که دلم نمی خواهد به وداع فکر کنم ... دلم میخواست باشم تا تو هم باز برایم شعر بگویی ... از من بنویسی و از خوشتختی هایت اما چه کنم که رفتنی ام . دلم گرفته ... می دونم زوده که بگم شاید دیگه هرگز تو را نبینم . من تو را می بینم ؟ باورش برایم سخت است ولی حس می کنم سطر های آخر دفتر زندگیم دارد پر می شود و جای تو خالی خالی است 
نمی توانم بدون تو زمین را تحمل کنم ... دلم نتوانست .

هنوز وقتی اسمت را به زبان می آورم بغض دارم ... بغضی که شاید در آخرین سطر گشوده شود .
با من حرف میزنی ...هنوز اعتماد نکردی که بتوانم با تو وداع کنم ! نمی دانم وداع آخر را چگونه به جای بیاورم ... دلم هنوز به کعبه ی وجودت معتکف است .
داداشی میخوام بگم که دوستت دارم و با ایمان بزرگم به تو و با عشق بزرگم به همه ی وجودت با این دنیای هزار رنگ وداع خواهم کرد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( چهارشنبه 86/8/16 :: ساعت 4:32 عصر )

»» حق با تو بود

گاهی خسته ای...

گاهی رو بعضی چیزها بد حساب می کنی...

گاهی ....ادعای با معرفتی می شنوی....

گاهی ....هر کی دلش می شکنه....حرف دلشو اول به تو می زنه...

گاهی تو اینقدر درد دیدی که خیلی حساس شدی...

گاهی چه راحت فراموش می کنی...

می دونی گاهی آدم ها لیاقت این را هم ندارن...که تو ذهنت موندنی باشن...

...

یادته گفتم...اون همون آدمه...

یادته گفتی...آدم ها ذاتشون تغییر نا پذیره...

اما من گوش نکردم....یادته گفتم اون خوب شده....

...می دونی تو گفتنی ها را گفتی....اما من گوش نکردم ...

....آخ...دلم شکست....حقیر شدم....

یادته...گفتی آدم ها تو شرایط متفاوت تغییر می کنن...

......دیدی...چی شد...

....دیدی که اومدم گفتم حق با تو بود....

آره داداش احمد با خودتم

میخوام بگم حق با تو بود ...

پس

 .......تکراره اشتباه جایز نیست............!!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/8/14 :: ساعت 5:25 عصر )

»» تولد من

کسی می گوید ( آری )

به تولد من ، به زندگی ام ، به بودنم

ضعـفم ، ناتوانی ام ، مرگم

 

کسی می گوید ( آری )

به من

به تو ،

و از انتظار طولانی

شنیدن پـاسخ من

شنیدن پـاسخ تو

خسته نمی شود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( شنبه 86/8/12 :: ساعت 7:41 عصر )

»» در گستره ی افق

می خواهم آب شوم

در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد

و آسمان آغاز می شود

می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

حس می کنم و می دانم

دست می سایم و می ترسم

باور می کنم و امیدوارم

که هیج چیز با آن به عناد برنخیزد

می خواهم آب شوم

در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد

و آسمان آغاز می شود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( شنبه 86/8/12 :: ساعت 7:37 عصر )

»» دنیا

...دلم می خواست: دنیا خانه مهر و محبت بود
دلم می خواست: مردم در همه احوال با هم آشتی بودند...
مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند...
...چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است...
چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است...
مگو "این آرزو خام است!"
مگو "روح بشر همواره سرگردان و ناکام است"
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد؛
وگر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو
در اندازیم
به شادی: "گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم!"


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( شنبه 86/8/12 :: ساعت 6:26 عصر )

»» تا حالا از خودت پرسیدی؟

به نام زیباترین زیبایی

اگه وقت داشته باشید میخوام یه کم حرف بزنم ، آره با تو
تا حالا شده فکر کنی هدف از خلقت و بودنت در اینجا چیه ؟ تو کی هستی ؟ اسمت چیه و چرا باید این اسم تو می بود نه کسی دیگه ؟
تا حالا شده فکر کنی که خدا وجود نداره !! البته این خدایی که همه میشناسن و تا براش سرت رو روی مهر نکوبی به هیچ کدوم از حرف هات گوش نمیده .
شده از خودت بپرسی خدا کیه یا چیه ؟
تا حالا شده از خودت بپرسی چرا وقتی به یه درخت یا گل زیبا نگاه میکنی از دیدنش لذتی بهت دست میده که آرومت میکنه ولی وقتی به یه دختر یا پسر نگاه میکنی ، هرچقدر هم زیبا باشه باز آرامش نداره و لذتش تشنه کننده و زود گذره ؟
میدونی خدا چیه
یه استاد بزرگی دارم که میگه :
وقتی که زیبایی بدل بشه به لذت و لذت بدل بشه به آرامش مساوی است با خدا .

من توی زندگیم به چند اصل مهم رسیدم که دوست دارم به شما بگم شاید خوشتون بیاد .

خدا = زیبایی ، بودن
زیبایی = هر چیزی که من رو یاد خدا بندازه .
زشتی = هر چیزی که زیبا نباشه .
شیطان = یک موجود قدرتمند که اصل و ریشه و هویت نداره .
لذت = درک زیبایی ها .
عشق = دیدن و لذت بردن از زیبایی ( زیبا دیدن).
عاشق = کسی که فقط زیبایی ها رو میبینه .

شیطان موجودیه که بیرون از موجود وجودیت نداره و این منم که به اون قدرت میدم یا ضعیفش میکنم .
فرض کن توی یه پارک هستی ، یه دختر و پسر جوون ( از همونهایی که هر روز می بینی) نشستن و همدیگه رو نوازش می کنن (مثلا) کنارشون هم یه درخت پر از شکوفه هست که دورش پروانه ها پر میزنن .
به کدومشون نگاه میکنی ؟؟؟ اگه به اون دوتا نگاه کنی شاید لذتی ببری اگه بیشتر نگاه کنی نگاه کنی شاید دوست داشته باشی جای اونها باشی ولی بدون که اون لذت گذراست و تشنه تر میشی ( این همون شیطانه ) ولی اگه به اون درخت با اون همه شکوفه نگاه کنی لذتی میبری که شاید تا چند روز تصویر اون درخت توی ذهنت تکرار بشه ( اون یعنی خدا).
خداوند یعنی لذت ، آرامش و زیبایی هرجا در کاری یا حسی یکی از اینا نبود اون شیطانه .
میتونی با نگاه کردن به اون درخت به دام اون شیطان نیفتی .

هی به خودت نگاه کن کدوم طرفی هستی زیبا یا زشت .

هرگز خودت رو با شیطان درگیر نکن چون  خود همین توجه کردن به شیطان و درگیر شدن باهاش بهش قدرت میده بلکه با زیبایی ها باهاش مبارزه کن .
شیطان هرگز زیبا نیست .
 
میدونی هدف ما از خلقت چیه ؟
ما آفریده شده ایم که لذت ببریم که عاشق باشیم ( البته لذت و عشق به همون معنی که بالا گفتم ) .

تا حالا خودتو تنها احساس کردی .
اینی که میگم امتحان کن ، زیاد سخت نیست .
وقتی که توی یه مهمانی شلوغ و پر زرق و برق هستی وقتی که همه به اوج شور و هیجانشون رسیدن تو خودتو یه کناری تنها گیر بیار ، بعد از دور به جمع نگاه کن چه احساسی داری ؟
اونجا تازه میفهمی هیچکی با تو نیست حتی اگه برادر یا خواهر دوقلوت اونجا باشه اونقدر سرش گرم مهمونیه که به یاد تو نیست .
حالا توی زندگی هم همینطور . ببین اگه توی زندگی به مشکلی برخورد کنی تا یه جایی باهات هستن یه جایی میرسه که هیچکی پیشت نمی مونه جز یکی .یکی که همه جا باهاته ولی تو همه جا باهاش نیستی ، همیشه دوستت داره ولی تو خیلی جاها حتی یادت نیست که همچین دوستی داری که بخوای دوستش داشته باشی .
هر کاری میکنه برای زیبا تر شدن توئه برای اینکه عاشقش بشی و قراری رو که قبل از تولدت بهش دادی یادت بیاد ولی تو هر کاری میکنی بیشتر برای لذتهای شخصی یا بد تر از اون ،برای اطرافیانته ولی ...

همیشه اینو یادت باشه که خدا توی تنهایی هات خودشو بهت نشون میده و تو فقط تو تنهایی میتونی به خدا برسی .

من هیچوقت خدایی رو که مخلوقش رو با یه تیکه مهر بشناسه قبول ندارم یا ...
چهارچوبهایی رو که از خدا و جهان توی ذهنت هست بشکن .
من نمازم رو میخونم چون احساس میکنم یه عبادته و این شیطانه که میگه نخون و برای احترام به رسول خدا میخونم .
ولی خدا همون کسیه که خلقت کرده و تمام طول زندگیت نگاهت کرده ، چقدر گناه کردی هر گناهی که انجام میدادی اون نگاهت میکرده و همش بهت میگفته نکن ، برگرد ولی ..
خلاصه خدا اونقدر صبر داره و اونقدر دوستت داره که در فهمت نمیگنجه ، فقط اونه که میتونی باهاش خیلی راحت حرف دلتو بزنی .تنها کسیه که بهترین چیزای زندگیت رو بهت داده و خواهد داد .
اگه از من بپرسن بهترین دوستت کیه میگم خدا ، چون همیشه باهامه همیشه هوامو داره و همیشه به حرفهام گوش میده ، موبایلش همیشه روشنه و همیشه آنلاینه بهترین اتفاق های زندگیم رو اون برام فرستاده ( تازه بعضی وقتا مسیج های توپی میفرسته که نگوووو) .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( چهارشنبه 86/8/9 :: ساعت 1:38 عصر )

»» عشق

معشوقی از عاشقش پرسید : من قشنگم ؟ عاشق جواب داد : نه .
پرسید دلت میخواد با من باشی ؟ باز جواب داد : نه .
گفت اگر ترکت کنم گریه می کنی ؟ ... نه .
معشوق با چشمان پر از اشک می خواست عاشق رو ترک کنه که اون دست معشوق رو گرفت و گفت : تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی ... من نمیخوام با تو باشم من نیاز دارم با تو باشم ... اگه بری گریه نمی کنم می میرم .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( چهارشنبه 86/8/9 :: ساعت 11:36 صبح )

»» عزیزم تولدت مبارک

1367/08/07

هر سال وقتی 7 آبان میشه هزاران شهاب به سمت زمین هجوم میاوردند . از خودم می پرسیدم چه اتفاقی افتاده که آسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن ؟
... و امسال فهمیدم اونا به پیشواز حضور مسافری میان که سحرگاه 7 آبان ماه زمین رو با گامهای مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه .
امروز تولد احمد عزیزمه
امیدوارم که سال های سال این روز رو با خوبی و خوشی جشن بگیره .

داداشم
خنده هات شادی بخش زندگیمه
سلامتیت آرامش وجودمه
و دعاهایت امید زندگیمه

جشن تو جشن تولد تموم خوبیهاست
جشن تو شروع زیبای تموم شادیهاست
جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام
وقت شکر گذاریه به سوی درگاه خداست

وقتی به دنیا اومدی داشت بارون می اومد . فرشته ها داشتن گریه می کردن آخه یکی ازشون کم شده بود
داداشی این روز قشنگ رو با یه دنیا آرزوهای قشنگ بهت تبریک می گم .
عزیزم تولدت مبارک
داداش احمد امیدوارم که 120 ساله بشی
داداش بخدا شرمندتم که نتونستم هدیه برات بفرستم .




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/8/7 :: ساعت 10:38 صبح )

»» تولدت میارک

تولد تولد تولدت مبارک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/8/7 :: ساعت 10:17 صبح )

»» جای همتون اینجا خالیه

سلام به همه

مخصوصا آبجی گلم آبجی سحر

سلام به آبجی بهاره گل . جای همتون اینجا خالیه .برای همتون دعا میکنم . هر چند که محتاجم به دعا.

 دلم خیلی براتون تنگ شده .برای آبجی سحر . آبجی بهاره . برای دوستان برای همه.........همتون رو دوست دارم یکم از خدا کمتر.........

انشاالله نسیب همتون بشه .....وای چه صفائی داره.....جای همتون خالی......نماز زیارت هیچ کدومتون از یادم نرفته.......

انشا الله قسمت شما.

آبجی گلم بی تابی ممنوع که داداشت داره بر میگرده....با یه کوله بار خاطره...حسرت دوری از حرم...شوق دیداره وطن....نمیدونم....هم خوشحالم که اینجام..هم شوق دارم که برگردم.نه احمد قبل از سفر ...احمدی که به امام رضا(ع) خیلی قولا داده .انشاالله که شرمنده درگاهش نشم .که خیلی بهم لطف داره....التماس دعا  ..یا علی

 

عن الرّضا علیه السلام

 

خمـسٌ مـن لـم تکـن فیه فلاتـرجـوه لشـىءٍ مـن الـدنیـا و الاخـرة من لم تعرف الوثاقه فى ارومته و الکرم فى طباعهوالرصانة فى خلقهوالنبل فى نفسهو المخافة لربّه

امام رضا علیه السلام فرمود

پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باشید

ـ کسى که درنهادش اعتماد نبینى

ـ و کسى که در سرشتـش کرم نیابـى

ـ و کسـى که در آفرینشـش استـوارى نبینى

ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى

ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( یکشنبه 86/8/6 :: ساعت 10:38 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جاودانگی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 42
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 69433
» درباره من

پرواز تا سقوط
مدیر وبلاگ : احمد و سحر[131]
نویسندگان وبلاگ :
ستاره (@)[28]


احمد و سحر

» پیوندهای روزانه

رژیم های غذایی [43]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
پاییز 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب