»» نیما یوشیج
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم .
شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران
خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
نیما یوشیج
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( شنبه 86/6/31 :: ساعت 10:16 صبح )
»» بیکرانست دریا
بیکرانست دریا کوچکه قایق من های های کجایی عشق بی عاشق من
هر وقت دیدی در اوج قدرتی به حباب فکر کن
ملاک جسارت مرگ نیست بلکه زندگی است
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 1:14 عصر )
»» بیکران
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 1:12 عصر )
»» دروغ می گوید
دروغ می گوید
او حتی با بدنش دروغ می گوید
و تلاش ذهن را
برای فهم حقیقت خنثی میکند
با آرایش خود
با نگاهش
با راه رفتنش...
اودروغ می گوید!
ژانکوکتو-شاعر ونویسنده فرانسوی
1963-1889
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 11:55 صبح )
»» تقدیم با عشق
تو هر جور دوست داری فکر کن ولی من همون عاشقی هستم که بودم
من همونم که بخاطر تو حاضر بودم تمام گلهای دنیا را برای تو بچینم و زیباترین آن را رو موهای تو بکارم تا شب و روز از نگاهم دور نمانی .
من همونم که ستاره های آسمان را هر شب موقع خواب برای تو می چینم و از آنها بستری نورانی درست می کردم تا موقع خواب گونه های تو از اکریل نور بدرخشند .
من همونم که در پی نگاهت چهره ها را از خود دور می کنم تا بهترین نگاهها را از چشمان تو ببینم .
من همونم که برای تو هزار بار می میرم و با صدای تو به رویا می روم .
من همونم که به تو روزی ۱۰۰۰ بار می گفتم دوستت دارم و تو با اشکهای چشمات عشقم را زیر سوال می بردی .
تو هرجور دوست داری فکر کن ولی من همون عاشقی هستم که بودم
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 11:43 صبح )
»» آینه در آینه
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد ، دیدمش ودید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق ملک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم ، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا
هوشنگ ابتهاج
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 11:18 صبح )
»» ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد
افطار به مى کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتاد
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 11:53 صبح )
»» محکم تر از همیشه
آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را
به ریشه ی آرزوهایت حس میکنی ...
به خاطر آور که زیبایی شهاب ها از
شکستن ستارگان است .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 10:37 صبح )
»» تولدت مبارک
تولدت مبارک
26/6/1367
سحر جان تولدت مبارک
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/6/26 :: ساعت 1:57 عصر )
»» وعدهاى دادهاى
وعدهاى دادهاى و راهى دریا شدهاى
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهاى
آب از هیبت عباسى تو مىلرزد
بى عصا آمدهاى حضرت موسى شدهاى
بى سجود آمدهاى یا که عمودت زدهاند
یا خجالت زدهاى وه که چه زیبا شدهاى
یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شدهاى
منم و داغ تو و این کمر بشکسته
توئى و ضربهاى و فرق ز هم وا شدهاى
سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
کمى هم فکر خودت باش ببین تا شدهاى
ماندهام با تن پاشیدهات آخر چه کنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شدهاى
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پاى چه کسى پا شدهاى
تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شدهاى
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( دوشنبه 86/6/26 :: ساعت 12:48 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جاودانگی[عناوین آرشیوشده]